وجود خداوند نمی تواند موضوع فلسفه باشد
نوشتار حاضر متن سخنرانی دکتر رضا اکبری با عنوان رویکرد قرینه شناسانه ابن سینا در اثبات خداوند است که روز پنج شنبه 10 اردیبهشت 1388 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایراد شد.
در بحث معرفت شناسی دینی
آنچه که مطرح است باورهای دینی است و اینکه در باورهای دینی متدینان مساله صدق و
مساله توجیه چگونه است؟
در خصوص
باورهای دینی در معرفت شناسی دینی سه رویکرد کلی وجود دارد که عبارتند از:
1 - رویکردهای
ایمان گرایانه
رویکردهای
ایمان گرایانه، دو مدل مشهور را شامل می شود: مدل ویتگنشتاین و مدل کی یر کگار.
در مدل
ویتگنشتاین بحث اصلی اینست که دلیل آوری برای باورهای دینی با خود باورهای دینی بی
ارتباط است. او از روش نحوه های زندگی استفاده کرده و معتقد است در هر نحوه زندگی
که فرد قرار دارد قواعدی نانوشته موجود است که آنها مورد تبعیت افراد آن جامعه
هستند و به تبع آن الفاظ معنادار می شوند. او تعبیری تحت عنوان بازی زبانی دارد که معتقد است
هر نحوه زندگی بازی زبانی خود را دارد. براساس آن مبانی که او طرح کرده است بعضی
از شاگردانش اعتقاد دارند که استدلال آوری به بازی زبانی علم ارتباط دارد و ما در
علم به دنبال این هستیم اما در دین آنچه که مهم است برقراری ارتباط و عمل است. در اصل مقصود تنها ارتباط
پیدا کردن با خالق و عمل به دستورات و عبادات است.
ویتگنشتاین
در این زمینه تعبیری خاص دارد. او می گوید: «خدا برای متدینان اسم خاص است، در
حالی که برای شخصی که به بررسی علمی آن می پردازد یک اسم عام است که محقق به بررسی
مصداق آن می پردازد.»
در مدل کی
یر کگار بحث اینست که استدلال آوری نه تنها با باورهای متدینانه بی ربط است بلکه
مضر نیز هست. او می گوید: «استدلال ها می توانند حتی آن تعصب دینی را از فرد سلب
کنند».
در مورد
افراد دیگر از جمله رفرنتینگا که او را سردمدار معرفت شناسی اصلاح شده می دانند
بحث اینست که ما دارای باورهایی هستیم که این باورها به تعبیر او بدیهی و پایه
هستند و نیاز به استدلال ندارند. او اعتقاد دارد که وجود خداوند یکی از این
باورهاست.
تاکیدی که
او دارد از نامه ای است که پولس به اهالی شهر رم فرستاده است که همه انسانها بگونه
ای آفریده شده اند که خدا را می شناسند و اگر کسی خدا را نشناسد این به غفلت و
گناهانی که انجام داده برمی گردد و عدم شناخت خدا به عوامل غیر معرفت شناختی بستگی
دارد.
او این
بحثها را در سه کتابی که طی سالهای 1991تا 1999 نوشته ذکر نموده است. کتاب آخر وی
که باور مسیحی تضمین شده نام دارد در واقع مدل اصلی اوست.
2 - رویکردهای
قرینه گرایانه
در
رویکردهای قرینه گرایانه بسته به اینکه استدلال ما برهانی باشد یا استقرایی، می
توان از دو مدل برهانی و استقرایی یادکرد.
3- رویکردهای
عمل گرایانه
در مدل های
عمل گرایانه هم، صدق باورهای دینی به آثار عملی که در زندگی متدینان است منوط می
شود. بر این اساس دو مدل مشهور، مدل های پاسکال و جیمز هستند.
پاسکال بیشتر
به لوازم و تبعات آخرت شناختی توجه دارد. بحث سعادت بی نهایت و عذاب بی نهایت و
اینکه باید اینها را در نظر داشت در آثار پاسکال فراوان است.
جیمز در قرن
بیستم تحت تاثیر پاسکال بیشتر تمرکز خود را بر سودهای دنیوی معطوف می کند. او
معتقد است که فرد متدین آرامش بیشتری در دنیا دارد و این باعث می شود که ما
باورهای دینی را صادق تلقی کنیم.
***
از میان این
رویکردها و ویژگیهایشان، توجه ما بیشتر بر رویکرد قرینه گرایانه است. وقتی که از
رویکرد قرینه گرایانه صحبت می شود سه نکته به چشم می خورد:
نکته اول
درباره مدل برهانی و مدل استقرایی است. مدل برهانی که در فیلسوفان سنتی مانند ابن
سینا مشاهده می شود بیشتر بر ماده و صورت برهان تاکید دارد و می گوید ما باید به
دنبال استدلالی باشیم که از حیث ماده و صورت شرایط برهان را داشته باشد و این
استدلال یقین آور است. مدل های استقرایی که در دوران معاصر تدوین شده اند متاثر از
مدل های علمی هستند. خصوصا در غرب که در اواسط قرن بیستم بحث علم صورت جدی تری
یافت، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. سویمبر
در مورد اثبات وجود خداوند یک مدل استقرایی بوجود آورد. او سه کتاب نوشت و در آنها
به بررسی مفهوم و مصداق خداوند پرداخت. نام سه کتاب او: مفهوم خدا، وجود خداوند و جایگاه ایمان است. مدلی
که او استفاده کرده است مجموعه ای از استدلال ها را شامل می شود. او مجموعه ادله
ای را که در باب اثبات خداوند است که البته شش دلیل است، در کنار استدلالاتی که در
باب عدم وجود خداوند است قرار داد و دریافت که وجود خداوند بر عدم وجود او ارجحیت دارد.
فیلسوفان ما مدل های برهانی را مدنظر قرار داده اند.
نکته دوم در
رویکرد قرینه گرایانه اینست که قرینه گرایی در باورهای دینی می تواند کلی و در
مورد تمام باورهای دینی باشد که البته نیاز به دلیل دارد. همچنین می تواند موضعی باشد. مثلا فردی بگوید برای
اثبات خداوند نیاز به دلیل است ولی در بعضی باورهای دینی نیاز به دلیل نیست. البته
غالب مسائل مطرح، وجود خداوند و نبوت و امامت است. سپس جزئیات را مبتنی بر خبر
صادقی که از طریق وحی به متدینان رسیده است، بررسی می کنند.یک مدل قرینه گرایانه دیگر
اینست که لازم نیست تمام متدینان دلیل بیاورند؛ بلکه کافیست که در میان آنها
نخبگانی باشند که وظیفه رفع شبهات و حفظ باورهای دینی را داشته باشند. این مدل یک
مدل اجتماعی است.
نکته سوم هم
اینست که این رویکرد هم می تواند ملحدانه و هم متدینانه باشد. فرق ملحد و متدین در اینست که فرد متدین اعتقاد
دارد که برای باورهای دینی نیاز به استدلال است که این استدلال ها وجود دارند ولی
فرد ملحد می گوید برای باورهای دینی نیاز به استدلال است که این استدلال ها وجود
ندارند. در بحث الحاد هم دو مدل وجود دارد. یکی مدل آنتونی فلو و دیگری مدل مارتین
مایکل مارتین که البته موضوع بحث ما نیست.
***
وقتی به
آثار ابن سینا مراجعه می کنیم درمی یابیم که او برای وجود خداوند استدلال ارائه
کرده است. این استدلال را در آثار مختلف او از جمله یوم الحکمه، نجات، کیفیت سلسله
موجودات، الهیات شفا و اشارات می بینیم، که این استدلال های او مراحلی دارند که
مرورمی کنیم.
او ابتدا
بیان می کند که موجودات منحصر در محسوسات نیستند و موجودات نامحسوس هم وجود دارند.
این خود فراهم کردن زمینه برای اثبات موجود مجرد از ماده و اثبات خداوند است. نکته
دوم اینست که اگر به دنبال یک مبدا برای عالم باشیم این مبدا مسلما یک مبدا
نامحسوس خواهد بود. در مرحله سوم او میان علل وجود و علل ماهیت تفاوت قائل می شود.
او علل وجود را علت فاعلی و علت غایی می داند و علل ماهیت را علت مادی و علت صوری
می داند. سپس می گوید اگر ما به دنبال یک مبدا برای جهان هستیم منظور از این مبدا
یک مبدا فاعلی است. با این بیان او گام بعدی را برمی دارد و تمایز بین ممکن الوجود
و واجب الوجود را ذکر و این دو را تعریف می کند تا زمینه ای شود برای اینکه اگر
جهان مبدا داشته باشد آن علت فاعلی باید واجب الوجود باشد. سپس به سراغ ممکن
الوجود می رود و می گوید که ممکن الوجود نمی تواند از واجب الوجود بی نیاز باشد و
براساس نظریه بطلان تسلسل و بطلان اولویت ذاتی، در نهایت واجب الوجود را اثبات می
کند. این استدلال در کتاب اشارات ابن سینا مطرح شده است. البته او استدلالاتی دیگر
هم دارد؛ مانند برهان حرکت که در کتاب طبیعیات مطرح شده است.
نکته مهم
اینست که صرف اقامه استدلال، یک روش قرینه گرایانه نیست. بلکه استدلال ها بر دو
صورتند؛ یا اثباتی هستند و در جایی که چیزی نیازمند اثبات شدن است بکار می روند،
یا تنبّهی هستند که برای توجه دادن و زدودن غفلت از چیزی که روشن و بدیهی است بکار
می روند؛ کما اینکه بعضی تصدیقات هم جنبه تنبّهی دارند.
در کتاب
اشارات برخی فصول را اشارات و برخی دیگر را تنبیهات می دانند. آنجا که تنبیه آمده
جایی است که نیازی به اثبات و ارائه استدلال اثباتی نیست و جایی که اشاره آمده
جایی است که احتیاج به تعریف دقیق تر و استدلال محکم دارد.
حال از کجا
معلوم است که این استدلال او هم اثباتی نباشد و جنبه تنبیهی داشته باشد؟
می دانیم که
استدلال تنبیهی هیچگاه قرینه گرایانه نیست. با دو دلیل می توان اثبات کرد که این
استدلال او تنبیهی نیست و اثباتی است. یکی آنکه در الهیات شفا و صفحه 6 آمده است و
ابن سینا بیان می کند که وجود خداوند نمی تواند موضوع فلسفه قرار گیرد و جالب
اینکه عین این عبارات در کتاب سوم نیز آمده است. او می گوید: «وجود خداوند نمی
تواند موضوع فلسفه باشد چرا که او «بیّنُ
بنفسه» نیست و بدیهی نیست و همچنین «مایوس عن» نیست چرا که ما برای آن دلیل داریم»
و زمانی که او بدیهی نیست را بکارمی برد می توان پی برد که استدلال او اثباتی و نه
تنبیهی است. دلیل دوم اینست که ابن سینا در بعضی مقدمات بیان کرده که ما نیازمند
استدلال هستیم. ازاین رو به این دو دلیل می توان دریافت که استدلال او اثباتی و
قرینه گرایانه است. البته ابن سینا خود در اینجا بحث هایی را مطرح می کند که اگر
چیزی عین وجود است چگونه احتیاج به دلیل دارد؟ اما این بحث ها را خود او مستقیما
مطرح نکرده است بلکه دیگران به آنها پرداخته اند./ پایان.
http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/36255 (Tue May 27 22:29:47 2014)
اصل این مطلب را باشگاه اندیشه انتشار داده است.
- ۰ نظر
- ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۲