فلسفه زندگی

جزوات درسی دکتر ابوالفضل گل محمدی آذر (لطفا آخرین تاریخ را بخوانید)

فلسفه زندگی

جزوات درسی دکتر ابوالفضل گل محمدی آذر (لطفا آخرین تاریخ را بخوانید)

فلسفه زندگی

این وب زیر نظر خود استاد و توسط جمعی از شاگردان فراهم آمده است برخی از جزوات دروس ایشان به مرور خواهد آمد. قسمت مدیریت وب به عهده خود ایشان است و می توانید سوالات خصوصی را نیز مطرح کنید. لطفا این وب را با فایرفاکس مشاهده نمائید. عنوان "دانشجو" به معنای این است که نویسنده مطلب دانشجو بوده و استاد صرفا تایید کرده اند و "از طرف" به معنای فرمایش مستقیم استاد است.

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

چکیده پایان نامه ای که موسوم است به دینانی شناسی

استاد راهنما: دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی 

استاد نگارش: دکتر منیره سید مظهری

نگارش: دکتر ابوالفضل گل محمدی آذر

سپاس گزاری

          سپاس بیکران حق تعالی را که مدد داد تا نوشته ای را بنویسم که قریب به ده سال به آن می اندیشیدم. این پایان نامه فرصتی بود برای نگارنده تا به حساب خود نیز برسد؛ که خوب فرموده است که باید ابتدا به حساب خود رسید، پیش از آنکه به حسابمان برسند. اما بجاست که از استاد بزرگوار خود، جناب آقای دکتر غلامحسین ابراهمی دینانی تشکر شایسته ای داشته باشم که ایشان در تمام مدتی که بنده در حال و هوای این نوشتار می اندیشیدم، مرا بی دریغ راهنما بودند. بهتر است گفته شود که این رساله، فهم من از فلسفه ای است که این بزرگوار بر آن کوشیده است و خوب است اگر گفته شود: «این رساله، شروع مبحثی است با نام "دینانی شناسی" البته به فهم این حقیر»؛ و همچنین خسته نباشیدی عرض می کنم به سرکار خانم دکتر منیره سید مظهری که در خلال تحریر این نوشتار، بارها و بارها نوشته را خواندند. تاحدی که می توانم بگویم، چگونگی نوشتن اندیشه های خود را، بنده از ایشان آموختم. بی شک اگر ایشان رهنمای من نبودند، من در تبیین این نوشتار ناتوان بودم. همچنین از استادان بزرگوار خود که در تمام سنوات تحصیل، مشوق من در نوشتن بودند تشکری ویژه دارم؛ که تک تک ایشان در گفتگوهای خصوصی راهگشای بنده در خوب آموختن فلسفه بودند. همچنین از دوستان و همه ی هم مباحثه ای های خود که در گفتگوی با ایشان جوانب ناپیدای نوشتار بر من مکشوف می گشت، تشکر می کنم. در پایان از پدر متفکرم تشکری به اندازه ی لحظه به لحظه ی عمرم دارم که اولین مشوق من در پرداختن به فلسفه بودند و همچنین سخنان سنجیده ی ایشان که در تمام سال های زندگی ام مرا آرامش می داد؛ لذاست که با صدای بلند می گویم: «ایشان اولین معلم من در هر زمینه ای و در تمام مراحل زندگی بودند». 

          چکیده

تعریف نقادی از فلسفه، زمانی ارائه می شود که ما از فلسفه تعریف دگرگونی را شاهد باشیم. بی شک در تعریف، قصدمان تعریف لغوی نیست. هدف بازنویسی تعاریفی که از فلسفه شده است نمی باشد. بلکه هدف قرار گرفتن در فضای تعریف فلسفه است، تا فهم فلسفی حاصل آید. بنابراین «کافی نیست که ما با کسانی که به فلسفه می پردازند زندگی کنیم؛ بلکه باید هرکسی خود شخصاً به فلسفه بپردازد». با فکر فردی است که زندگی ساخته می شود. به عبارتی، فرد است که با "فهم" فلسفه می سازد و با فلسفه، زندگی را سامان می دهد. بنابرین هر یک از ما فیلسوف هستیم؛ و ضرورت اتخاذ تصمیم، این کشش غریزی به سوی اعمال و عقایدِ خردمندانه تر، همان عاملی است که ما را فیلسوف به بار می آورد». اما فلسفه و تفکر فلسفی برآمده از کدام ساحت انسانی است؟. عقل را قوه ی اصول و حکم دانسته، فهم و ادراک را مفعول عقل، حافظه را انبار دانسته ها، و ذهن را به عنوان نظام استدلالی انسان، اساساً فلسفی می دانیم. حال که ذهن اساسا فلسفی است، این سوال پیش می آید که چرا افرادی از جامعه دارای اندیشه فلسفی نمی باشند؟. پاسخ این سوال در میزان پرواز و رشد ذهن نهفته است. گاه به حدت قوه بودن ذهن، گفته می شود که ذهن فلسفی نیست؛ اما ذهن بالفعل نمود باشکوهی از نهاد فلسفی انسان می باشد. اکنون اگر ذهن فلسفی را ملاک فلسفی بودن انسان بدانیم، خواهیم دید که بسیاری از بی سوادان و عامی ها فلسفی می اندیشند و بسیاری از دانش آموختگان فلسفه، عامی سخن می گویند. بنابراین با توجه به دو ملاک ذهن فلسفی و علم فلسفی، دست به پیکر بندی در اجتماع می زنیم. در عنوان اول با توجه به ایجاب ذهن فلسفی و علم فلسفه، به عنوان "خواص" خواهیم رسید که در «الف- واجد هردو: خواص نوع الف» و «ب- واجد ذهن فلسفی: خواص نوع ب» و «ج- واجد علم فلسفه: خواص نوع ج». "خواص نوع ب" به علت عدم آگاهی از علم، دچار خطا شده به دسته عوام نزول خواهد کرد. خواص نوع ج نیز به علت اسارت در لفظ به دسته ی عوام نزول خواهد کرد. در توجه به نفی ملاکات مذکور نیز در سه حالت به عوام توجه داریم. «الف- فاقد هردو: عوام نوع الف». «ب- واجد ذهن فلسفی: عوام نوع ب». «ج- واجد علم فلسفه و فاقد ذهن فلسفی: عوام نوع ج». روش فلسفی عامه به دو شاخه از عوام توجه دارد. در رتبه ی اول از عوام به "عامه نوع الف با نام عامه ی خاص" که از عامی بودن درجه بالاتری را دارند؛ و در رتبه ی دوم به "عوام نوع ب و نوع ج، با نام "عامه ی عام" که با توجه به عنصر لجاجت و جدل که در ایشان مشترک است خواهیم رسید، که از عامی بودن نیز درجه کمتری را دارند؛ ولی مواجهه ی با ایشان به علت اسارت در لفظ و معنا بودن ایشان سختر نیز می باشد. اکنون با توجه به این دسته بندی، در تعریف کلی از فلسفه، "فلسفه" به یک معنا علم دانسته شده و پرداختن به آن کار هرکسی نیست و به یک معنا در طول سایر علوم بوده که نشان از ساحت حقیقی فلسفه می باشد. روش فلسفی عامه نیز می کوشد که عوام را از عامی بودن رهایی ببخشد. این رهایی با توجه به ویژگی های مشترک همه ی انسان ها ممکن می گردد؛ و این اشتراک، بیان از نظام اندیشه و فکر انسان هاست. با این بیان که همه ی انسان ها می اندیشند. بنابراین فلسفه عامه، همان تَنبُه به اندیشه های انسانی است؛ و این تنبه، تنبه انتقادی است. لذا به نقدِ فکر، و در سایه ی فکر، به نقد متفکر پرداخته خواهد شد؛ و سخن صریح اینکه: «"فکر" خود به نقد خود خواهد نشست». بنابرین می توان جسورانه گفت: «فلسفه، گفتگوی میان چند ساحت از فکر آدمی است». گفتگو را به عنوان روش فلسفی اتخاذ کرده، به این معنا که فلسفه ی عامه تنها روش تحلیل است تا اینکه روش تجرید امور عینی باشد. تحلیل خود را در گفتگو آشکار می کند. این گفتگو، گفتگویی است که مخاطبش آگاهی و قالبش برهانی و عقلانی است. بنابراین فلسفه، "مکالمت" میان چند ساحت از اندیشه آدمی است. در مکالمت، دیگر نتیجه ی جدلی نخواهیم داشت و به معلومی عقلی دست خواهیم یافت. اکنون آنچه را که در روش فلسفی عامه از گفتگوهای عقلانی و یا مکالمت حاصل می شود با نام گزارهِ تعادلی عنوان می کنیم. اما با توجه به سه حالت تعادلِ ـ «پایدار، ناپایدار و خنثی» ـ اجسام معلق، به این نتیجه می رسیم که تعادل، خود در یک وضعیت متعادلی بسر نمی برد. حال این سوال را می پرسیم: آدمی چگونه تعادل خود را می یابد؟. ساختن تعادل با یافتن تعادل دو مقوله ی متفاوت است. در حالت های سه گانه نسبت نیروها، برآمده از تعادل می باشند؛ نه اینکه تعادل ساخته شده از برایند نیروها باشد. نقطه ای که در آن نیرو ها صفر می باشد ممکن است متغیر باشد، اما صفر برای همیشه باقی است. خلط نقطه ای که صفر می باشد با خود صفر، همان اشتباه نابخشودنی است که با عنوان ساختن تعادل مطرح می شود. بنابراین یافتن مکان تعادل به عهده هر فردی است که در روش فلسفی عامه، تنها متدی برای این عمل داده می شود. عامه ی خاص با دو روش «الف- گفتگوی من آگاه و من ناآگاه» که در ساحت های گوناگون "من" می تواند به هر دو نام متصف شود و نشان از تعالی من بوده و «ب- روش دوسوالی» نظر در فراشد چرایی و چگونگی امور زندگانی است. از تمام مسائل آدمی می توان این دو سوال را پرسید؛ و در پیش برد سوال ها، تعالی به وجود می آید. در عامه ی عام نیز ابتدا با عنوان "آموزش مجدد" با سوالاتی که عامه را آگاه به جهلشان کند، تخریبی انجام داده و جایی را برای "طرح مسائل جدید" باز خواهیم کرد. مسائل جدید که نشان از انقلاب فرد بوده و با توجه به قوانینی که حق تعالی در نهاد فرد به ودیعه گذاشته شده است و با نمود "قوانین زبانی"، مسائل قانونمند شده و رفع خطا گشته و ذهن فلسفی ایجاد می شود.  با ذهن فلسفی به داوری در تمام مسائل و حتی کشف حقیقت پرداخته و سخن فلسفی ایجاد می شود. در نتیجه سخن فلسفی ناب محصول تعالی ذهن فلسفی با نظر در مبادی علم، صورت می گیرد.   

  • نویسنده ...